انشا با موضوع دلم یک عید قدیمی مى خواهد!

انشا - انشا بلاگ - انشا نویسی - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا

آخرین روز مدرسه تمام شود
و بوی نان پنجره ای های مادربزرگ، تا سر کوچه بیاید.
برایم پیراهنی سفید با آستین های پف و سارافون جین خریده باشند
و کفش های بندی قرمز که دلم برایش غنج برود!
و کتاب قصه ی "دخترک دریا" با جلد شمیز.

پدر بزرگم زنده باشد و سنگک به دست وارد خانه مان شود و پشت سرش "مادر بزرگ" با خنچه ای بر سرش از عیدی های رنگارنگ ما

دلم شمعدانی های سرخ کنار حوض مان را می خواهد بنفشه ها و اطلسی ها و "مادرم" صدا کردنِ عاشقانه ی پدرم را.
دلم تماشا می خواهد!
وقتی دقت ظریف گره کراواتش را در گوشه ای از آینه تماشا می کردم. دلم خنده های جوان مادرم را می خواهد، وقتی هزار بار زیباتر مى شد.

دلم یک عید قدیمی می خواهد
یک عید واقعی!
که در آن تمام مردم شهر، بی وقفه شاد باشند، نه کسی عزادار آخرین پرواز باشد و نه بیم بیماری، تن شهر را بلرزاند.
عیدی که دنیا ما را قرنطیه نکند!
دلم، یک عید قدیمی می خواهد
بدون ماسک، بدون احتکار،
بدون این همه رنج و دلهره.

موضوع انشا مقایسه ابر و کودکی هایمان

موضوع انشا ضرب المثل چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی

انشا با موضوع نیمه شعبان

نگارش دهم درس هفتم تضاد مفاهیم موضوع طلوع و غروب

نگارش دهم درس هفتم تضاد مفاهیم موضوع پرواز و سقوط

نگارش دهم درس هفتم تضاد مفاهیم با موضوع مرگ و زندگی

نگارش دهم درس هفتم تضاد معنایی با موضوع سیاه و سفید

دلم ,های ,عید ,قدیمی ,یک ,ای ,عید قدیمی ,یک عید ,دلم یک ,انشا با ,باشد و

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ashpazkhoone افزایش فروش ارتقا فروش استاد فروش مدرس فروش مدرسه فروش معلم فروش مربی فروش yasflowersic بنارانه مطالب اینترنتی دانلود طرح جابر hassanrouhanischool کاوشگران جوان Young Explorers firoozehart tahsilico